به مامانم میگم: فکر کنم دیگه وقتشه از تنهایی در بیام،هر چی باشه بیست و شش سالمه مامان… میگه: یعنی زن میخوای پدرسوخته؟ میگم پـَـــ نــه پـَـــ یه داداش توپول موپول میخواستم روم نمیشه مستقیم به بابا بگم
.
.
.
توالتم،در رو می زنه،سرفه می کنم،میگه یعنی نیام تو،گفتم پـَـــ نــه پـَـــ اگه دستات تمیزه بیا واسم طهارت بگیر
.
.
.
صبح پاشدم به زور، دارم لباس میپوشم، بابام میگه کلاس داری؟! میگم پـَـــ نــه پـَـــ نگران لباسم شدم پاشدم ببینم هنوز اندازمه یا نه
رفتم داروخونه میگم آقا واسه سوسک یه چیز بدید سریع و موثر باشه، میگه واسه کشتنش؟ پـَـــ نــه پـَـــ واسه حموم کردنش، یه چیز بدید که پوستش بلوری و نرم بشه!
.
.
.
رفتم ساعت سازی به یارو میگم ساعتم کار نمیکنه، میپرسه یعنی درستش کنم؟ ـ پـَـــ نــه پـَـــ باهاش صحبت کن سر عقل بیاد بره سر کار !
.
.
.
ابام زنگ زده میپرسه چیکار میکنی؟ کجایی؟ میگم خوابم، میگه یعنی خونه ای؟ـ هه پـَـــ نــه پـَـــ تو اتاق خواب آیدام، دیشب با تصورم اومدم ازش خواستگاری کنم، جوابش بله بود، موندگار شدم!
.
.
.
از تعمیر گاه ماشین برگشتم، بابام میگه چرا پیاده ای؟ ماشین درست نشد؟ پـَـــ نــه پـَـــ درست شد، ولی چون عملش سنگین بود گفتند ۲۴ ساعت باید تو ICU تحت نظر باشه