نوشته است: اون گفتاگه اینجوریه پس جزجدایی راهی نیس!من بدون رابطه باهات نیستم اگربااینشرط باشیهستم.یعنی من ارزشم همینقدره؟اندازه 1خوشگذرونی لحظه ای واسه ارضاینیازجنسیش؟؟بااین همه خاطره منوتنهاگذاشتو رفت.اون واقعا نامردبودکاش خیلی زودترمیشناختمشواینهمه مدت ادامه نمیدادموآبروی خودمونمیبردم. چندروزه فقط دارم گریهمیکنم بااین عذاب وجدان چجوری به زندگیم ادامه بدم دیگه هیچ هدفی ندارم.کاشزودترازینا میفهمیدم که دوستیوروابط قبل ازدواج چقدرمزخرفه چقدر به ضرردخترتموممیشه.خدایاگناهان منوببخش و کمکم کن تا2باره اشتباه نکنم.دیگه همش میترسم فکر میکنمسایه اش دنبالمه حتی اگه 1روزی ازدواجم بکنم میترسم اگه 1روزی بخوادسرم تلافی کنهچی؟؟ بیاد بگه به همسرآیندم که من باهاش دوست بودمو............ازخودم بدممیاد
دوستیو روابط قبل ازدواج مزخرفه فقط به ضرردخترتموم میشه.امیدوارم دیگه هیچ دختری مثل منتودام این پسرا نیفته که آخرش بیفته به این حالوروزیکه من دارم روابط قبل ازدواج ...هرگز!
خواهش میکنم برای من دعا کنید.من از دوست پسر قبلیم می خوام جدا شم .باهاش سکسداشتم.این موضوع واسه 1 سال قبله.خیلی وقته توبه کردم.پسری که اومده خواستگاریم اینموضوع رو فهمیده.من از خدا کمک خواستم که چون توبه کردم اونو برگردونه.توروخدا بهمبگین که برمیگرده....من خیلی دوسش دارم/بهزاد خواهش میکنم برگرد.چیکارکنم ؟بهش چهجوری ثابت کنم که باهاش خیلی وقته ارتباط ندارم.
چون فکر میکردم که باید فقطبا مردی که دستشو میگیرم ازدواج کنم باهاش سکس کردم.21 سالم بود که اینکارو کردم .چون دوسش داشتم و فکر میکردم منو میخوادو باهام ازدواج میکنه.خیلی احمق بودم . خدایا کمکم کن...من بد نیستم و نبودم.
چون فکر میکردم که باید فقط با مردیکه دستشو میگیرم ازدواج کنم باهاش سکس کردم.21 سالم بود که اینکارو کردم .چون دوسشداشتم و فکر میکردم منو میخوادو باهام ازدواج میکنه.خیلی احمق بودم . خدایا کمکمکن...من بد نیستم و نبودم.
خیلی وقته که اون دوست پسرمو از خودمروندم و خونه نشین شدم.چون احمق بودم باهاش سکس کردم.توروخدا تو این شبهای قدر دعامکنید..........من آدم بدی نیستم .قبل اون حتی هیچ پسری دستمو نگرفته بود.تو شرایطسخت روحی بودم که سه سال پیش باهاش اشنا شدم.اونم گفت بیا واسه کنکور درسبخونیم.اما منو برد باغ.من هنوز دختر بودنمو حفظ کردم ....
همش فکر میکنمبدترین ادم روی زمینم ...اما من توبه کردم پس خدا بهزادو برمیگردونه ...؟؟؟؟؟؟؟توروخدا واقعیتو بهم بگین و کمکم کنین..................
نقل قول :دختری 19ساله هستم. پیشاز آن که گرفتار دام شیطان شوم، خواندن سرگذشت دختران و پسران فریب خورده، بسیارمرا ناراحت می کرد و نسبت به آنها احساس ترحم می کردم؛ و آنها را افرادی لایق نصیحتمی دانستم. در تمام دوران تحصیلم هیچ نقطه ضعیفی از نظر مسایل اخلاقی نداشتم. از داشتن دوست پسر و کارهایی از این گونه، اصلاً خوشم نمی آمد؛ و همیشه سعی می کردمدوستانم را که زمینه چنین انحرافاتی داشتند، راهنمایی نمایم. اما گرفتار بلایی شدم؛و فهمیدم همه کسانی که دچار انحراف و اشتباه شده اند، ذاتاً بی بند و بار نبودهاند؛ بلکه اغلب آنها هم مثل من، بیش از حد به خودشان اطمینان داشته اند- و اتفاقاًاز همین نقطه ضعف بزرگ، ضربه خورده اند. ماجرا از آن وقتی شروع شد که دیپلمگرفتم، و در کنکور دانشگاه قبول نشدم. تصمیم گرفتم شغلی پیدا کنم. خانواده ام بااین امر موافقت کردند؛ تنها مادرم به خاطر دغدغه هایی که نسبت به محیط کار آینده منداشت، با اشتغال من موافق نبود و می گفت: «دخترم! کار را می خواهی چه کار؟ بنشیندرس بخوان و سال دیگر در کنکور شرکت کن، الان وضع طوری نیست که یک دختر جوان بتوانددر هر محیطی کار کند.» ولی من به خاطر اعتماد بیش از اندازه به خودم، تصمیم گرفتمحتماً شغلی پیدا کنم- تا به اصطلاح، متکی به خودم باشم و در آینده روی پای خودمبایستم. از آن زمان در جستجوی کار برآمدم؛ بالاخره روزی در صفحه آگهی روزنامه ای،چشمم به یک آگهی افتاد. تماس گرفتم؛ قرار شد برای مذاکره به محل شرکتبروم. برغم نصیحتهای مادرم که سعی می کرد مرا از این کار باز دارد،رفتم. چون حقوق خوبی می دادند، پیگیری کردم و پس از مدت کوتاهی مشغول کارشدم. چند روز بعد، اسامی دانشگاه آزاد اعلام شد و من قبول شده بودم؛قبولی دانشگاه فرصتی به مادرم داد تا بار دیگر خطراتی را که در محیط کار مردانه میتواند در کمین یک دختر جوان باشد، به من گوشزد نماید. ولی من استقلال و حضور دراجتماع را برای یک دختر، مساوی با داشتن شغل می دانستم؛ و از طرفی مطمئن بودم کهقادر هستم روابط اجتماعی خود را با دیگران به گونه ای سالم، تنظیم کنم. به نصایحمادرم توجه نکردم و به محل کار خود رفتم- تا وارد دنیای جدیدی که به استقبالم آمدهبود، شوم. پس از مشغول شدن به کار، سعی کردم مواظب برخوردها و رفتارهایدیگران نسبت به خودم باشم. در این میان، یکی از همکارانم که جوانی