دیروز از مدرسه اومدم خونه برادر کوچیکم اومد گیر داده برو اینترنت منم که خسته بهش گفتم برو دنبال تیله بازیت تو.... حالا از اون اصرارو از ما انکار بااخره دلم واسش سوخت بهشگفتم حالا با اینترنت چیکار داری گفت برو واسم بازی داندول کن)منظورش دانلوده( دو ساعت کف اتق داشتم گاز میگرفتم این داداشه که ما داریم
چند سال پیش عموم با خانواده اومدن خونمون ، یه پسر کوچیک داره اخرهای شب پسره رو پای زن عموم خواب بود پاهاش هم وسط اتاق دراز . یه دفعه تو خواب یه جوری ازش در رفت که از صداش از خواب پرید حالا قیافه اشو تصور کنید یه نگاه اینور کرد(o-0) یه نگاه اونور کرد (O-o) بعد دوباره خوابید .(-.-)
مامانم توی این هفته 4 بار غذا سوزونده دیروزم نزدیک بود خونه رو به آتیش بکشه . داشتم میرفتم سر کار بهش گفتم : بفهمم دس به گاز و کبریت زدی خودت میدونیا !! گفت : گمشو روانــــــــــــــــــی =)))))))))))))
سر میز صبحونه مادر بزرگم که 80 سالشه گفت بیا ننه اینم چاییت بخور. ما هم چایی رو خوردیم بعد که تموم شد مامانم اومد سر سفره گفت اِ چایی من کو؟؟ مادر بزرگمم گفت این ورداشت خورد ننه!! منومیگی:| =)))
بازی های المپیکرو از کانال عربی می دیدم، گزارشگر هر جمله ای میگه مادربزرگم میگه آمین
!فک و فامیله داریم ؟
بابام داره تلویزیون میبینه رو به من میگه: رفتی بانک چی شد؟؟؟ با کلی ذوق و شوق شروع به تعریف میکنم یهو اخبار شروع میشه!!!! بابام در حال زیاد کردن صدای تلویزیون: هیــــــس هیچکی حرف نزنه!!!!
شام خونه فامیلمون مهمون بودیم وقتی غذا تموم شد ادای بفرمایید شامو در آوردوگفت خب حالا از 10 بم چند میدین پسر یکی از فامیلام نه گذاشت نه برداشت جلو این همه آدم برگشت بش گفت به غذات 9 اما اگه بخوام بخودتو شخصیتت بدم 0 هم نمیدم بیچاره صابخونه قرمز شد . ف ف بی نزاکته آخه؟
تلفن زنگ خورد به بابام میگم بابا جواب بده ، میگه با خودت کار دارن ، گفتم نه با من کار ندارن اگه کار داشتن بگو من نیستم ، رفته جواب داده میگه آره یوسف هست اما گفت بگو من نیستم اما تو صبر کن من صداش کنم ، بعد آمده فاتحانه تو صورتم لبخند میزنه!!